نني و موشه

 

  کپی رایت : ننی و موشه
 

 

Friday, January 13, 2006

شانس

آقا شما به شانس اعتقاد دارین. به نظر من کسایی که ادعا می کنن چیزی به اسم شانس وجود نداره یا ذاتا آدمای بد شانسین و به نفعشون نیست که درگیر همچین چیزی بشن یا تا حالا تو زندگیشون بد شانسی نیووردن.
من کلا آدم خوش شانسیم.به این موضوع اعتقاد دارم و فید بک اطرافیانم هم این موضوعو تایید می کنه.موشه هم ادعا می کنه که ادم خوش شانسیه. ولی نمیدونم چرا بعضی وقتا دو تایی که به هم می افتیم چون هردومون خیلی خیلی خوش شانسیم احتمالا شانسامون یه کمی با هم درگیر می شن!!! و خلاصه تبدیل میشه به –بد شانسی نه هان- ضد حال. تو اینجور مواقع هیچکدوم روحیمونو نمی بازیم که هیچ، تموم اتفاقات طبیعی رو می زنیم به حساب خوش شانسیمون و "ضد حال" ها رو هم اصلا به روی خودمون نمی آریم و با پررویی تموم باهاشون مقابله می کنیم. مثلا اگه اونروز سیل نیاد می گیم اه ببین چه شانسی داریم من و تو یا مثلا اگه یه سنگ تو جاده از رو کوه قل بخوره و تالاپی بیفته رو ماشین ما می گیم آخی چقدر دوست داشتیم ببینیم این تابلوهای راهنمایی رانندگی ریزش کوه درستن یا نه ...
من از اول امسال فقط 2 روز مرخصی استحقاقی گرفتم. تصمیم گرفته بودم که تا سال تموم نشده با وجود فشار کاری و فورس ماژور بودن یکی از پروزه های شرکت یه چند روزیو جیم شم برم ددر.
محاوره رئیس و مرئوس(یعنی بنده):
-خوب ننی خانوم اوضاع و احوال کاریت چه طوره؟ (می خواستم یه ضربه ی کاری بزنم و جایی برای کنجکاوی و فضولی کردن براش نذارم- آخه این عادت رئیس ماست که دلش می خواد از تعداد پیازچه هایی که خریدم ببرم خونه تا مارک توالت شور خونمون سر در بیاره) -آقای مهندس فلان کار و بهمان کار و تا چهارشنبه تحویل می دم و شنبه یکشنبه می خوام برم مرخصی (چهره درهم رفته و متفکر رئیس) -خوب امیدوارم که مفید باشه -قطعا مفید و مثبت خیالتون راحت باشه.
2دقیقه بعد در مقابل چشمان بهت زده همکارا برگه مرخصیمو امضا کرد و گفت:"خوش بگذره".تقریبا داشتم وسط شرکت می رقصیدم. از اینکه تونسته بودم دهنشو ببندم تا سیم جیمم نکنه به خودم می بالیدم.
چهارشنبه شب با موشه تازه برنامه ریزی کردیم که کی بریم و شب کجا بمونیم و... قدم اول چک کردن وضعیت آب و هوا بود. Weather.com و yahoo هر دو می گفتن که از یه ماه پیش تا روز جمعه یعنی درست روز قبل از رفتن ما هوا عالی، گرم و آفتابیه اما شنبه و یکشنبه هوا ابری می شه و از دوشنبه هم برف می آد. اکه هی بخشکی...ولی طبق معمول همیشه بدی آب و هوا از رفتن منصرفمون نکرد و سعی کردیم اصلا به روی خودمون نیاریم. هوا ابریه، خوب باشه، تو هوای ابری و سرد اسکی حالش خیلی بیشتره!!!! بار و بندیلمونو جمع کردیم و خوشحال و خندان پنج شنبه شب رفتیم خونه خاله موشه کرج.صبح جمعه از خواب که پاشدم اولین کاری که کردم رفتم دم پنجره و آسمونو نگاه کرده. هوا نیمه ابری بود و پرتوهای آفتای به زور راهشونو از بین ابرا پیدا کرده بودن و بی رمق خودشونو به زمین می رسوندن. به موشه گفتم آخ جون ببین هوا آفتابیه موشه نگاه تعجب آمیزی به آسمون کرد و گفت آره عزیزم آفتابیه. عصر که راه افتادیم سمت دیزین هوا کاملا گرفته بود. وسطای راه بودیم که خاله موشه SMS زد که دستکشا و کلاهاتونو جا گذاشتین. این دیگه واقعا ضد حال بود. هیچکدوم حس برگشتن نداشتیم تازه هوا هم داشت تاریک می شد. موشه گفت حس عیب نداره از اونجا می خریم. منم که سعی می کردم با لبخند ضربه وارد شده به اقتصاد خونواده نادیده بگیرم گفتم اتفاقا آره این طوری بهتر شد من یه کلاه خوشکل تر میخرم تازه دستکشای تو هم سوراخ شده بودن دیگه بدرد نمی خوردن!!! با دیدن چراغای هتل دیزین که دامنه کوههای پر از برفو روشن کرده بود، ابری بودن هوا و جا گذاشتن وسایلمون کاملا از یادم رفت. فکر اینکه بعد از اسکی با همون کفشا یه راست بری توهتل و تو اتاقتو یه دوش آب گرم بگیری داشت دیوونم می کرد.
-ببخشید برای امشب و فردا شب یه اتاق دو تخته می خواستیم. -امشبو جا دارم ولی فردا شب نه -چی؟؟؟ الان! وسط هفته! با این هوا! مگه می شه جا نداشته باشین؟ -ندارم خانوم همه اتاقا رزروه -پس ممکنکنسل کنن -نه
نه و نگمه دختره بی ریخت!
با موشه رفتیم یه گوشه که مشورت کنیمکه صدای نحس دختره باز دراومد.
-در ضمن چک اوت اتاقها ساعت 2 بعدازظهره -یعنی چی ما که اونموقع هنوز تو پیستیم -می تونین صبح اتاقتونو تحویل بدین وسایلتونو بذارین یه جایی همین جاها بعد از اسکی بیاین بردارین
این دیگه غیر قابل تحمل بود یعنی استراحت بعد از اسکی و دوش آبگرم و ... همه مالیده بود. دیگه نمی تونستم دلخوریمو مخفی کنم. -موشه من هتل دیزین و می خوام -عزیزم جای بهتر پیدا می کنیم... خلاصه سر از یه هتل 2 کیلومترپایین تر از پیست و گرونتر از هتل دیزین در آوردیم. -دیدی عزیزیم اینجا خیلی بهتره. و شروع کرد به شمردن مزایای هتلی که توش بودیم و معایب هتل دیزین.می دونستم که موقعیت اظطراریه واین حرفاش از اون حرفاییه که تو مواقع ضد حال خوردن می زنه ولی من اینقدر چشمم دنبال هتل دیزین بود که دیگه نتونستم نقشمو بازی کنم و حرفاشو تایید کنم و به به و چه چه راه بندازم. -من اونجا رو بیشتر دوست داشتم...
شنبه کلاه و دستکش رو از سر گردنه!!! خریدیم و با اینکه برف پوش پوش می اومد اسکی کردیم و سعی کردیم خوش بگذرونیم و انصافا هم خوش گذشت.ولی هر جا می شستیم نداهای خراب شدن هوای فردا از اینور و اونور می اومد که سعی می کردیم نشنیده بگیریم و حالمونو بکنیم .به همه دلداری میدادیم:نه بابا یاهو پیش بینی کرده بود فردا هم هوا همین طوریه، یاهو که دیگه چرت و پرت نمی گه.
نصف شب چند بار من چند بار هم موشه بلند شدیم و یه نگاهی به آسمون انداختیم. هوا نیمه ابری بود و برفم هم نمی اومد.تموم شب به این فکر می کردم که چقدر ما خوش شانسیم. صبح شد همین که حاضر شدیم و همین که خواستیم پامونواز در بذاریم- یاهوقربونم برم- بیرون برف شروع کرد به باریدن. طوری شد که تا رسیدیم دم پیست شدتش اینقدر زیاد شد که منصرف شدیم و برگشتیم هتل. با اینکه هردومون دلخور بودیم ولی خوشحال و خندون وسایلمونو جمع کردیم و راه افتادیم سمت تهران. کلی با جاده برفی حال کردیم ووسط راه یه دیزی زدیم تو رگ. انگار نه انگار که اون برف لعنتی یه روز مرخصی هردومونو هدر کرده بود. برای اینکه اونروز تفریحی هم کرده باشیم یه راست رفتیم بولینگ عبده و اونجا هم یه حالی به خودمون دادیم.
خودمونیم ها اگه شما هم شانس اینطوری قاط می زد چی کار می کردین.برام بنویسین

2 Comments:

  • دست و پاهام صورتی ... پشم و موهام صورتی ... چون که می خوام پز بدم ... اسکی می رم زورکی ... اسکی و دیزی و بولینگو ... چه سرگذشتی داشتی کلعلی

    By Blogger پرشین, at 4:20 AM  

  • خونه ما يه مهمون داره كه دلش مي خواد يكي بهش گير بده و كسي تحويلش نمي گيره درست مثل وب لاگ خودمون (شوخي بود به دل نگير).
    از اين حرفها گذشته هم ديزينش خيلي عالي بود و هم بولينگشم حرف نداشت و از همه بهترتر ديزي وسط راش بود.
    جاي همه اونهايي كه مجبورا جاي اسكي موج سواري كنن خالي بود.
    تازه نني تست بدون گوجه فرنگيشو وسط هتل ديزين نگفت كه چه حالي داد...

    By Blogger Ramin, at 7:15 PM  

Post a Comment

<< Home